نویسنده: برنارد کریک
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان

 

Republicanism
عبارت رومی res-publica حاکی از این است که امور عمومی باید مورد توجه و علاقه‌ی مردم باشد: دولت را باید شهروندان فعال بگردانند و نه پادشاهان، اقلیت‌های اشرافی یا حتی حزب واحد. شهروندان با یکدیگر همچون افراد برابر رفتار کنند. فرهنگ سیاست جمهوری کاملاً متفاوت با تصمیم‌گیری‌های شخصی نظام‌های خودکامه است. اما هیئت شهروندان، تا همین قرن بیستم، همیشه زنان و بردگان را حذف می‌کرد و معمولاً وام‌داران، خدمتکاران، فقیران و بی‌سوادان را نیز کنار می‌گذاشت. جمهوریت ضرورتاً دموکراتیک نیست، اما روحیه‌ی مشارکتی آن بسیار قوی‌تر از لیبرالیسم فردگرایانه است.
ماکیاولی در گفتارها (Machiavelli, 1970) نظریه‌ی کلاسیک جمهوریت را عرضه کرد. اگر دولت بتواند به طبقه‌ای از شهروندان مسلح اعتماد کند، قوی‌تر می‌شود. آزادی به معنای مدارا کردن با تضاد و تعارض اجتماعی است، اما اگر تضاد به خوبی اداره و با مصالحه‌های سیاسی رفع و رجوع شود، می‌تواند منبع نیرو باشد و به حیات سیاسی نشاط و سرزندگی اعطا کند. این تقریر مجدد واقع‌بینانه از تصویر آرمانی شده‌ی عصر رنسانس از جمهوری روم، نفوذ و تأثیر شایانی داشت، خصوصاً در جمهوری هلند،‌ سوئد، جنگ‌های داخلی انگلستان و اسکاتلند، مستعمرات امریکایی بریتانیا و مهم‌تر از همه در انقلاب فرانسه. آنتونیو گرامشی روایتی کمونیستی از جمهوری عرضه کرد که تا حدی برای رد دغدغه‌ی لنین درباره‌ی دولت و حزب بود، و این بحث را مطرح کرد که اکنون همکاری و مشارکت کارگران صنعتی ماهر کلید اوج‌گیری و سقوط جوامع است و نه شهروندان مسلح ماکیاولی.
در ابتدای تأسیس ایالات متحده‌ی امریکا که ایدئولوژی دموکراسی جفرسونی بر پایه‌ی کیش شهروندی فعال بنا شده بود و مطابق آن سادگی رفتار، صراحت لهجه و رک‌گویی فضایلی بود که بر اساس سرمشق شخصی می‌توانست عمومیت یابد، جمهوری بسیار نیرومند بود. نام حزب جمهوریخواه مدرن در ایالات متحده گمراه کننده است همان‌طور که نام IRA (ارتش جمهوری‌خواه ایرلند) نیز گمراه کننده است، مگر به این معنای محدود که آن‌ها مخالف تاج و تخت بریتانیا هستند. در نظام سلطنت این اصطلاح فقط می‌تواند همین معنای محدود را بدهد. اما جمهوریت لزوماً ضد سلطنت نیست. «جمهوری‌خواهی سرخ» در سنت ژاکوبنی، روحیه‌ی به شدت مساوات‌طلبانه و عوام‌گرایانه داشت و به صورت عمدی در مقابل جمهوری‌خواهی بورژوایی قرار می‌گرفت که چندان پروای «حاکمیت مردم» را نداشت و بیش از به «حکومت قانون» و «قانون اساسی مشروطه» نظر داشت. اما هیچ یک از آن‌ها نظریه‌ی اقتصادی توزیعی، مانند سوسیالیسم، نپروراندند؛ هر دو اقتصاد لیبرالی را پذیرفتند، چون این اقتصاد به لحاظ تاریخی جانشین خط‌مشی‌های مرکانتیلیستی (1) اشراف‌سالار شده بود.
جمهوریت هم با سوسیالیسم دموکراتیک سازگاری دارد و هم با لیبرالیسم رادیکال، ولی بهتر است آن را در تقابل با آن نوع لیبرالیسم درک کنیم که دولت را ضامن حقوق افراد برای گذران زندگی خصوصی‌شان می‌داند که به واسطه‌ی پشتوانه‌های قانونی هم در برابر دولت و در برابر سایر افراد حمایت می‌شود. روح جمهوریت در این است که این قوانین را باید شهروندان فعالی که دوش‌به‌دوش هم عمل می‌کنند وضع کنند و تغییر دهند؛ بهای آزادی فقط هوشیاری همیشگی نیست بلکه فعالیت شهروندی دائمی است. میان دولت و فرد، آشوب خلاق و سازنده‌ی جامعه‌ی مدنی قرار می‌گیرد.

پی‌نوشت‌:

1. mercantilism، آموزه‌ای اقتصادی که پس از سقوط فئودالیسم در اروپا پدید آمد و معتقد بود که برای حفظ منافع ملت، دولت باید از صنایع داخلی حمایت کند و صادرات را به واردات ترجیح دهد. م.

منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول